اعجاز عددي و نظم رياضي قرآن (2)
نقد کتاب آيت کبري
يکي ديگر از قربانيان راه رشاد خليفه، نويسنده ي کتاب آيت کبري مي باشد.تمام اين کتاب 150 صفحه اي، به محاسبه ي حروف مقطعه قرآن اختصاص داده شده است و در تمام محاسبات و جدول هاي ترسيم شده در کتاب، ايشان به عددي که مضرب 19 مي باشد مي رسد و همين امر را معجزه ي جاويدان قرآن مي شمارد.
تفاوت ايشان با ديگر کساني که همين مسير را طي کرده اند، در اضافه کردن حروف مُعجمه به حروف مهمله است. ايشان در اوايل کتاب مي نويسد:
... چيزي که مُحرز و قطعي است، اين است که در زمان نزول وحي کم ترين اثري از نقطه گذاري وجود نداشته و تا يکي – دو قرن قرآن به صورت مجرّد و بدون نقطه و اعجام نوشته مي شد و اعجام که به معناي نقطه گذاري است، بعد از يکي - دو قرن از نزول قرآن رواج يافته است. از اين رو در فواتحي مانند: « حم و يس و طس » و نظاير آن ها که روي هم در چهارده صورت در آغاز 29 سوره قرار دارند، نمي توان و نبايد؛ مثلاً شکل « ح » را فقط مخصوص لفظ حاء دانست، بلکه بنابر شرح فوق دلالت آن بر دو حرف و دو لفظِ ح و خ هم مسلّم و آشکار است و اين قاعده درباره ي تمام حروف مهمله ي فواتح که حالت معجم نيز براي آن ها متصور مي باشد صادق است. بر اساس همين نظر بود که ما تحقيق خود را درباره ي حروف مهمله و معجمه ي فواتح سوره ها شروع کرديم و اين کار طي چند سال با کوشش مداوم و با تأييد و هدايت الهي به نتيجه هاي بسيار مهم و جالبي رسيد و حدس و گمان به واقعيت و يقين مبدّل گشت.
چنان که ملاحظه مي کنيد ايشان معتقد است براي محاسبه ي تعداد تکرار حروف مقطعه ي سوره هاي حواميم، نبايد به شمارش حرف حاء و ميم اکتفا کنيم، بلکه بايد چهار حرف را شمارش کنيم: ح، خ، ج و م زيرا ج و خ نيز در صدر اسلام به صورت ح نوشته مي شده است. يا اگر حروف مقطعه ي سوره هاي مبارکه ي « شعراء »، « نمل » و « قصص » را شمارش مي کنيم، نبايد فقط طا، سين و ميم را شمارش کنيم، بلکه ظا و شين را هم بايد شمارش نموده و به مجموع اضافه کنيم زيرا ظا و شين نيز در زمان نزول قرآن به صورت طاء و سين نوشته مي شده است.
در پاسخ به ايشان بايد گفت: قبول داريم که کتابت و نگارش قرآن در زمان نزول وحي خيلي ابتدايي و بسيط بوده و حروف نقطه دار مثل حروف بي نقطه نوشته مي شده است، اما شما از کجا متوجه شديد که حروف نقطه دار هم چون حروف بي نقطه تلفظ مي شده است؟ مسلماً اين نقيصه محدود به کتابت بوده و به قرائت و تلفظ سرايت نمي کرده است. چه آن که، اگر در قرائت هم سين و شين يکي بودند و آن صورت الفبا و ساختار زبان عربي به کلي با آنچا ما از زبان عربي مي شناسيم، فرق مي کرد.
کتابت و نگارش چندان مهم نيست، آنچه مهم است قرائت است و در عصر نزول وحي مسلّماً حاء، خاء و جيم در تلفظ فرق داشته اند و معيار در قرآن، چيزي است که بر پيامبر از طريق وحي قرائت مي شده است و رسول اکرم نيز هر آنچه را بر او وحي مي شد بر مردم تلاوت مي کرد و مسلمين فرا گرفته و به سرعت حفظ مي نمودند. هزاران حافظ قرآن در زمان آن حضرت وجود داشت و قرآن در جاي جاي زندگي مردم حضور داشته و مسلمين به آموزش آن اهتمام داشتند و غير از نماز در ساعات شب و روز به تلاوت و استماع آن اُنس مي گرفتند. وضعيت به گونه اي بوده که نقيصه در کتابت، هرگز به تلاوت و قرائت قرآن تسرّي نمي کرده است. بنابراين اصلاً منطقي نيست که به جهت وجود نقيصه در کتابت و اين که در آن روزگار، نقطه گذاري مرسوم نبوده است و حاء و خاء در نوشتن يکسان بوده اند « حم » را چهار حرف به حساب آوريم. وقتي مجازيم « حم » را که در آغاز هفت سوره ي قرآن آمده است، چهار حرف حساب کنيم که همه ي قاريان قرآن، حم را با چهار حرف تلفظ کنند. ما وقتي مجازيم « يس » را نماينده ي شش حرفِ « ياء، باء، ثاء، نون و سين و شين » بدانيم که شکل « يس » از سوي قاريان قرآن و مسلمانان به صورت شش حرف تلفظ شود و حال آن که هم « حم » و هم « يس » از زمان نزول وحي تاکنون به صورت دو حرفي تلاوت مي شوند.
چنان که ملاحظه مي کنيد، تمام کتاب ايشان بر اساس يک مبناي باطل است و با ابطال اساسِ ادّعا نيازي نيست تا به ابطال تطبيقات اين تئوري همّت گماريم، هر چند ايشان نيز مثل ديگر هم فکرانش، در موارد زيادي گردش به چپ و تغيير تاکتيک داشته اند و خود را به آب و آتش زده اند تا به مضارب 19 برسند.
مثلاً ايشان در محاسبه ي « الم » و « الر » وقتي به نتيجه ي مطلوب نمي رسد، اين شکست را به گردن تغيير رسم الخط « الف » مي اندازد در اين باره مي نويسد:
الف تنها حرفي است که دچار دگرگوني و حذف و تبديل بي رويه اي شده است. لذا انجام يک محاسبه ي دقيق و قابل اعتماد امکان پذير نيست. مدتي طولاني هم چنان با تأسفي عميق از اين خطاي نگارش و سهل انگاري گذشتگان سپري شد. تا اين که يک روز طرح تازه اي درباره ي اين فواتح، به نظرم رسيد که به تدريج پس از محاسبات عديده و آزمايش هاي گوناگون به مرحله ي ثبوت رسيد و معلوم گرديد که حروف ديگرِ اين فواتح سيزده گانه مستقلاً و بدون « الف » نيز داراي همان نقش شگفت رياضي است.
در جاي ديگر در مورد « کهيعص » مي نويسد:
از سه حرف باء و ثاء و نون که در فاتحه ي سوره ي « مريم » و « يس » به دليل هم شکلي و شباهت هم رديف با « باء » مي توان در نظر گرفت، « ب » و « ث » از لحاظ تحرير همواره يکسان بوده و فرقشان فقط در نقطه گذاري است. ولي « نون » با آن دو، فرق بارزي دارد. لذا ما بر مبناي همين اختلاف، « نون » را موقتاً کنار گذاشته و فرض مي کنيم حروف هم شکل ياء در هر دو مورد فقط « ب » و «ث » باشد.
همان طور که ملاحظه مي کنيد، ايشان تغيير تاکتيک مي دهد تا به رقمِ مورد نظر برسد. بايد از ايشان بپرسيم چرا « نون » را فقط در شمارش حروف مقطعه سوره ي « مريم » از دور خارج، ولي در جاهاي ديگر مثل سوره ي « يس »، «نون » را منظور کرديد؟
نقدِ جزوه ي « اعجاز رياضي قرآن در خصوص اعداد زوج و فرد »
شخص ديگري به نام کوروش جم نشان، از ونکور کانادا، با توجه به آيه ي سوم سوره ي « و الفجر » که خداوند متعال به زوج و فرد سوگند ياد کرده است، به فکر افتاده است که شايد يک نظام عددي بر مبناي زوج و فرد در قرآن باشد و بعد از تحقيقات به اين نتيجه رسيده است که اگر اعدادي را که از حاصل جمع شماره ي سوره ها و تعداد آيات سوره ها به دست مي آيد، در يک ستون بنويسم، بعد زوج ها را با هم و فردها را با هم جمع کنيم، جمع اعداد زوج دقيقاً مساوي با تعداد آيات قرآن يعني 6236 و جمع اعداد فرد مساوي با 6555 است که حاصل جمع شماره ي سوره ها مي باشد. سپس تکيبرگويان مي نويسد:بدين ترتيب نمونه ي ديگري از اعجاز عددي قرآن کشف شده و نشان مي دهد که ترتيب قرار گرفتن سوره ها و تعداد آيات هر سوره، مبتني بر يک نظام مخصوص و حساب شده اي است. الله اکبر.
بايد در پاسخ گفت: اگر در زوج و فرد بودن آيات قرآن نکته اي باشد، بايد ميان سوره هاي فرد و سوره هاي زوج يا آيه هاي داراي شماره ي فرد و آيه هاي داراي شماره ي زوج به وضوح ديده شود. امّا اثبات، بلکه احداث نکته آن هم با طي کردن اين راه پيچ در پيچ، ربطي به مفاد آيه ندارد. ايشان بعد از آن که بين آيات داراي شماره ي فرد و آيات شماره ي زوج و عدد حاصل از مجموع آيات فرد و عدد حاصل از مجموع آيات زوج و عدد حاصل از اين دو مجموعه هيچ نکته اي نيافته است، شماره ي سوره را به تعداد آيات سوره اضافه کرده و ستوني از اين اعداد تشکيل داده است. آن ها را با هم جمع کرده و باز به نکته اي نرسيده است. در مرتبه آخر، اعداد زوج اين ستون را جداگانه و اعداد فرد را جداگانه با هم جمع کرده است و به دو عدد جديد رسيده است 6236 و 6555 . عدد دوم ضريب 19 مي باشد سراغ عدد اول رفته ولي آن را مضرب 19 نيافته است ( ايشان نيز از کساني است که به عدد 19 در قرآن عنايت خاصي دارد چنان که در جزوه هاي ديگري از يافته هاي آقاي عبدالله اريک تجليل کرده است ) اگر هر دو مضرب 19 مي بود خيلي به اعجاب ايشان مي افزود امّا متأسفانه يکي مضرب 19 بوده و ديگري مضرب 19 نيست. ولي در لابه لاي همين محاسبات ناگاه متوجه مي شوند که عدد اول معادل تعداد آيات قرآن و عدد دوم مساوي با حاصل جمع شماره سوره هاست. اين جاست که تکبيرگويان اعلان موفقيت مي کنند.
ما مي گوييم: بسيار بعيد است خداي حکيم با مخاطبان خود از چنين طريقي ارتباط برقرار کند. خداوند نيز در تفهيم و تفاهم با بندگانش همان راهي را طي مي کند که بين عُقلا جاري و مرسوم است و معما و لُغَز به کار نمي برد و اگر بخواهد امري را معماگونه بيان کند، معمّاي او بايد به گونه اي باشد که تا قيامت معما بماند. زيرا اگر بشر بتواند چيزي را که مشيت خدا آن را معما خواسته است کشف کند اين نوعي نقص و ضعف براي خداوند خواهد بود چنان که به نظر ما حروف مقطعه قرآن از اين مقوله اند؛ يعني شواهد و قراين نشان مي دهد که خداوند مي خواهد اين ها در قالب رمز و معما باقي بمانند و يا تاريخ دقيق قيامت به تصريح خود قرآن از اين مقوله است.
اين نکته که خداوند در تفهيم مقاصد خود از سيره ي عقلا تبعيت مي کند، در يکي از سخنان امام صادق عليه السلام به آن تصريح شده است:
قيل لأبي عبدالله صلي الله عليه و آله: روي عنکم أنّ الخَمرَ و الميسرَ و الأنصابَ و الأزلامِ رجالٌ، فقال: ما کان الله ليُخاطِبَ خلقَه بما لا يَعقلونَ.(1)
بر اساس اين حديث، تفسيرهاي باطني همه مردود است و اثبات تناسب هاي عددي و نظم رياضي در قرآن آن هم با عبور از راه هاي مارپيچ، يکي از شاخه هاي تفسير باطني است. بنابراين بسيار بعيد است خداوند از آيه ي شريفه ي ( وَ الشَّفعِ وَ الوَترِ ) چيزي را بخواهد به ما تفهيم کند که آقاي کوروش جم نشان، کشف کرده اند، زيرا ادعاي ايشان بسيار غريب و از فهم عرفي دور است و مخاطب، بعد از فهميدن راه طي شده، باز در هاله اي از شک و ترديد باقي مي ماند و شايد يکي از علل آن جمع شماره ي سوره با تعداد آيات سوره باشد. جمع اين دو پارامتر، جمع دو چيز غير متجانس است؛ مثل آن که تعداد ستون هاي مسجد جامع اصفهان را با تعداد روزهاي هفته جمع کرده باشيم.
اشکال اساسي تر اين است که چنين چيزي اثبات اعجاز قرآن نيست، زيرا به راحتي مي توان کتابي نوشت و از آغاز بين ابواب و فصول و تعداد جملات آن چنين نظمي را جاسازي نمود. بنابراين اين کشفيات ذره اي موجب گرايش منکران قرآن به قرآن نخواهد بود بلکه اين گونه دفاعيات غيرمنطقي و ضعيف، خود موجب اعراض و اشمئزاز بيگانگان مي شود.
نقد کتاب ماوراء احتمال
نويسنده ي ديگري از کانادا با استفاده از کتاب ماوراء احتمال تأليف عبدالله اريک، مقاله اي تحت عنوان « بسم الله مفقوده »! نوشته مدعي شده است، نبودن بسم الله در صدر سوره ي « توبه » و تکرار آن در سوره ي « نمل » بسيار حکيمانه و از معجزه هاي قرآن است. ما اصل کتاب را به زبان انگليسي است به دست آورديم. در آن جا ايشان مي گويد:اگر براي هر بسم الله کُدي مرکب از شماره سوره و شماره ي آيه قرار دهيم و مجموع اين اعداد را جمع کنيم به عدد 68191 مي رسيم که دقيقاً مضرب صحيحي از عدد 19 مي باشد.
ايشان مي گويد:
در سوره ي حمد، بسم الله شماره 1 را به خود اختصاص داده، ولي در سوره هاي ديگر بسم الله شماره ي آيه ندارد لذا عدد صفر را به عنوان شماره ي آيه اين قبيل بسم الله ها در نظر مي گيريم.
بر اين اساس، اولين بسم الله قرآن در آيه اول سوره ي اول است، پس کُد آن 11 مي شود و دومين بسم الله کد 20 را به خود اختصاص مي دهد. زيرا شماره آيه آن صفر است به همين ترتيب به جلو مي رويم به سوره ي « توبه » مي رسيم که چون بسم الله ندارد از آن عبور مي کنيم و بعد در سوره ي «نمل» بسم الله اول کُد 270 و بسم الله آيه ي سي ام کد 2730 را به خود اختصاص مي دهد. بعد مجموع اين اعداد را زير هم نوشته جمع مي کنيم دقيقاً مي شود 68191.
بايد عرض کنيم اسلوب نويسنده ي کتاب ماواء احتمال نيز منطقي نيست. ايشان اگر هم چون شيعيان معتقدند که بسم الله جزء سوره است، بايد براي همه ي بسم الله هاي آغاز سوره ها رقم يک را منظور کنند و اگر هم چون اهل تسنّن معتقدند که بسم الله جزء سوره نيست، بايد در سوره ي « حمد » نيز کُد 10 را انتخاب کنند، نه يازده را. زيرا اهل تسنّن بسم الله سوره ي حمد را نيز جزء سوره نمي دانند. هر چند در رسم الخط عثمان طه شماره ي يک را به خود اختصاص داده است. وانگهي در جايي که بسم الله جزء سوره نيست به چه علت رقم صفر را به جاي شماره ي آيه انتخاب مي کنند؟ چه آن که صفر به عنوان رقم يکان در کُل عدد تأثير مي گذارد، بايد براي مثال کُد بسم اللهِ سوره ي 59، عدد 59 باشد نه 590
پيچيده ترين محاسبات در موضوع اعجاز عددي قرآن به همين آقاي عبدالله اريک اختصاص دارد.
ايشان با استفاده از تعداد کلمات و حروف و ارزش ابجدي بسم الله الرحمن الرحيم و جا به جا کردن ارقام به اعداد بزرگي که گاه تا 73 رقم دارند، دست يافته و اعلام مي کند همه ي اين اعداد مضرب 19 مي باشند. ايشان مي نويسد:
بسيار شگفت انگيز است که چهار کلمه و 19 حرف آيه بسم الله الرحمن الرحيم داراي اين تعداد ترکيبات عددي مبناي 19 باشند. تصور تصادفي بودن اين ترکيب ها غيرمعقول است، زيرا سازگاري عجيبيي بين آن ها وجود دارد.
ايشان مي نويسد: « فورمت خاص اين اعداد به اين شکل است: N= ؟ 4 ؟ 3 ؟ 2 ؟ 1» امّا در واقعيت شماره ي 8 اين فورمت را رعايت نکرده و آن را بر عکس نموده است: « N = 5 ؟ 4 ؟ 3 ؟ 2 ؟ 1».
ثانياً، بر فرض که چنين رابطه هاي پيچيده رياضي در حروف و کلمات « بسم الله الرحمن الرحيم » مستتر باشد، اين ارتباطي به قرآن ندارد. زيرا بسم الله الرحمن الرحيم قبل از قرآن نيز ترکيبي آشنا و شناخته شده بوده است. خود قرآن مي فرمايد: حضرت سليمان که قرن ها قبل از نزول قرآن مي زيسته است، نامه ي خود را با بسم الله الرحمن الرحيم شروع کرده است.
نقد کتاب الاعجاز العددي في القرآن الکريم
از ديگر کساني که در اين زمينه دست به تأليف زده اند، استاد عبدالرزاق نوفل است. عنوان کتاب ايشان الاعجاز العددي في القرآن الکريم مي باشد. عمده ي کار ايشان نيز کشف تناسب در تکرار الفاظ قرآن است. به قسمتي از مطالب ايشان توجه فرماييد:
لفظ « ابليس » و « استعاذه » از ابليس هر کدام 11 مرتبه.
لفظ « مصيبت » و مشتقات آن و لفظ « شکر » و مشتقات آن هر کدام 75 مرتبه.
لفظ « اسراف » و مشتقات آن با لفظ « سرعه » و مشتقات آن هر کدام 23 مرتبه.
لفظ « سلطان » و مشتقات آن با لفظ « نفاق » و مشتقات آن هر کدام 37 مرتبه.
لفظ « حرب » و مشتقات آن با لفظ « اسري » و مشتقات آن هر کدام 6 مرتبه.
لفظ « سيئات » و لفظ « صالحات » 180 مرتبه.
لفظ « نفع » و لفظ « فساد » 50 مرتبه.
لفظ « الناس » و لفظ « الرسل » 368 مرتبه.
لفظ « الاسباط » و لفظ « الحواريون » 5 مرتبه.
لفظ « ضلالة » و مشتقات آن 191 مرتبه و لفظ « آيات » دو برابر آن 382 مرتبه.
لفظ « ضيق » و مشتقات آن و لفظ « طمأنينه » و مشتقات آن هر کدام 13 مرتبه.
لفظ « دين » و مشتقات آن و لفظ « غرور » و مشتقات آن هر کدام 92 مرتبه.
لفظ « عُجب » با مشتقات آن و لفظ « غرور » و مشتقات آن هر کدام 27 مرتبه.
لفظ « تلاوت » با همه مشتقات آن به تعداد لفظ « صالحات » 62 مرتبه.
لفظ « سلام » و « طيبات » با مشتقات آن ها هر کدام 50 مرتبه.
لفظ « رکوع » و لفظ « قنوت » با احتساب مشتقات آن ها هر کدام 13 مرتبه.
اشکال وارد بر ايشان نيز اين است که بسياري از اين ارقام خوش بينانه است. يعني وقتي به دقت به شمارش مي نشينيم به ارقام ايشان نمي رسيم.
مثلاً لفظ « ابليس » يازده مرتبه در قرآن آمده است، امّا « استعاذه » بيش از اين رقم است. براي رفع ترديد آيات مربوط را ملاحظه فرماييد:
1.( إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لاَ يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ ).(2)
2.(وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ).(3)
3.(قَالُوا أَ تَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ).(4)
4.(قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ ).(5)
5.(قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِيّاً ).(6)
6.(وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ).(7)
7.(وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ).(8)
8.(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ).(9)
9.(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ).(10)
10.(وَ إِنِّي أُعِيذُهَا بِکَ وَ ذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ).(11)
11.(وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ).(12)
12.(فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ).(13)
13.(إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلاَّ کِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ).(14)
14.(وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ).(15)
15.( قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ ).(16)
16.(قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِنْدَهُ ).(17)
چنان که ملاحظه مي کنيد، تمام اين موارد، استعاذه به خداست که اگر کسي بخواهد از ميان آن ها مواردي را که صريحاً استعاذه ي به خداوند از ابليس است جدا کند، تنها به هفت مورد دست خواهد يافت وانگهي اين موارد استعاذه ي از شيطان و شياطين است نه ابليس.
اشکال ديگر اين است که در بعضي واژه ها، ارتباط مفهومي روشن بين دو واژه وجود ندارد؛ مثلاً بين مصيبت و شکر چه ارتباطي هست؟ آيا در برابر مصيبت بايد « صبر » نمود و يا بايد « شکر » کرد؟ مگر قرآن نمي فرمايد: ( وَ أصبِر عَلي ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِن عَزمِ الأُمُور ) به احتمال قوي آقاي عبدالرزاق نوفل وقتي ديدند تعداد واژه ي صبر و مشتقات آن 103 با تعداد واژه ي مصيبت مساوي نيست، سراغ واژه ي شکر رفته اند. واژه ي شکر را نبايد در رديف مصيبت قرار داد. زيرا از منظر قرآن « شکر » همواره با زيادت و افزايش، توأم است. ايشان حتماً سراغ واژه ي زيادت و ديگر مشتقات آن رفته اند و چون تعداد آن 62 را کمتر تعداد از تعداد واژه ي شکر ديده اند شکر را معادل با « مصيبت » قرار داده اند.
مورد ديگر واژه ي اسباط و حواريون است. اسباط دوازده قبيله از بني اسرائيل بوده که هر يک از نسل يکي از فرزندان يعقوبند و حواريون نام ياران خاص حضرت مسيح اند که مسيحيان آن ها را دوازده تن دانند. اگر تعداد تکرار هر کدام در قرآن دوازده مرتبه بود، جا داشت ايشان بگويند، پس تعداد اسباط و حواريون نيز دوازده مي باشند که در جواب به ايشان مي گفتيم، نياز به اين تکلّف نيست چون خود قرآن اسباط را دوازده قبيله مي داند ( وَ قَطَّعناهُم اثنَتَي عَشرَهَ أَسباطاً أُمَماً...) به هر حال روشن نيست ايشان از تکرار پنج گانه ي اين دو واژه چه نتيجه اي مي خواهند بگيرند. مورد ديگر واژه ي « اسراف » و « سرعت » است که روشن نيست تکرار 23 مرتبه اي اين دو واژه چه چيزي را اثبات مي کند؟
آيا نويسنده مي خواهد بگويد اسراف توأم با سرعت است؟ يا نبايد با سرعت اسراف کرد و يا اسراف موجب نابودي سريع است و يا مسرف با سريع العقاب طرف خواهد بود؟ دو احتمال اول معقوب نيست و دو احتمال دوم مي طلبد تا اسراف را با واژه ي « عقاب » و « هلاکت » بسنجيم، نه با واژه ي « سرعت ». باز ارتباط « سلام » و « طيبات »- « تلاوت » و « صالحات »- « دين » و « مساجد » روشن نيست و ناچاريم از پيش خود چيزي به هم ببافيم.
اشکال ديگر، قافيه سازي هاي تکلف آميز ايشان است. در مورد دو واژه ي سيئات و صالحات مي گويد:
اگر هر دو را با همه ي مشتقات آن ها حساب کنيم، به عدد 167 مي رسيم، البته به شرطي که نام حضرت صالح و اَصَلَحَ و اَصَلَحنا و يُصلح و اَصلِح را از مشتقات «صالحات» حذف کنيم.
معقول بود، ايشان سيئات را با حسنات بسنجند نه صالحات.
ملاحظه مي کنيد در اين مثال، ايشان صالحات را با مشتقات آن مطرح مي کنند به نتيجه نمي رسند. شماري از مشتقات را حذف مي کنند تا قافيه جور شود. در جاي ديگر « تلاوت » را با « صالحات » مي سنجند، مشروط بر آن که مشتقات را دخالت ندهيم و به اين ترتيب شمارش صالحات به 62مي رسد که به تعداد واژه ي تلاوت و همه ي مشتقات آن است؛ يعني در يک طرفِ مساوي مشتقات دخالت دارد، در يک طرف دخالت ندارد و اين ها همه براي به کرسي نشاندن نظم رياضي قرآن است.
از اين گونه لغزش ها در کتاب آقاي عبدالرزاق نوفل فراوان است تا آن جا که مترجم کتاب ايشان نيز در پاورقي در موارد زيادي به ايشان خرده مي گيرد.
پينوشتها:
1.وسائل الشيعه، ج12، ص 243
2.مؤمن، آيه ي 27
3.دخان، آيه ي 20
4.بقره، آيه ي 67
5. هود، آيه ي 47
6. مريم، آيه ي 18
7.مؤمنون، آيه 97
8.همان، آيه 98
9.فلق، آيه ي 1
10.ناس، آيه ي 1
11.آل عمران، آيه ي 36
12.فصلت، آيه ي 36
13.نحل، آيه ي 98
14.مؤمن، آيه ي 56
15.اعراف، آيه ي 200
16.يوسف، آيه ي 23
17.همان، آيه ي 79
صاحبي، محمدجواد، بوستان کتاب، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول/ 1391
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}